نوشته شده توسط : SEVAN

زندگی چیست ؟ اگر خنده است چرا گریه می کنیم ؟

اگر گریه است چرا خنده می کنیم ؟ اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟

اگر زندگی است چرا می میریم ؟ اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟

اگر عشق نیست چرا عاشقیم ؟



:: بازدید از این مطلب : 185
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات (1)
نوشته شده توسط : SEVAN

فریادها مرده اند سکوت جاریست

تنها یی حاکم است می گو یند خدا تنهاست

ما که تنها نیستیم چرا تنهاییم ؟



:: بازدید از این مطلب : 117
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

تقصیر ما نیست که بر روی حرف هایمان نمی مانیم !

ما بر زمینی زندگی می کنیم که هر روز خودش را دور میزند !



:: بازدید از این مطلب : 103
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 23 ارديبهشت 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

چه کند با رخ پژمرده من گل به من چمن ؟

چه کند با دل افسرده من لاله به باغ ؟

من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک ؟

وین چه دارد که می نهد و می گذرد.......

می برد مژده  آزادی زندانی را

زودتر کاش به سر منزل مقصود رسد

سحری جلوه کند این شب ظلمانی را

پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید

شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش

روح آزورده من می دهد از بوی بهار

بی تو خاریست به دل خنده فروردینش

عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد.......

کاروانی همه افسون همه نیرنگ و فریب !

سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان بخت بد

هر چه کشیدم همه از دست دوست

دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار

به خدا بی رخ معشوق گناه است ! گناه !

آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق

به هم آمیزد تا گه... دو تبسم : دو نگاه !



:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 16 ارديبهشت 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

دستمال کاغذی به اشک گفت :

قطره قطرات طلاست یک کم از طلای خود حراج می کنی ؟

عاشقم !

با من ازدواج می کنی ؟

اشک گفت :

ازدواج اشک و دستمال کاغذی !

تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی !

توی ازدواج ما تو مچاله می شوی

چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی

پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست ؟

تو فقط دستمال باش !

دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست

گریه کرد وگریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید خون درد

آخرش دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکه ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد چرک و زشت مثل این آن نشد

رفت اگر چه توی سطل آشغال پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت چون که در میان قلب خود

دانه هاه اشک کاشت...........



:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

برو ای ترک که ترک تو سمتگر کردم

حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم

عهد پیمان تو با ما و وفا با دیگران

ساده دل من که قسم های تو باور کردم

تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار

گشتم آواره و ترک سر وهمسر کردم

زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی

که من از خار وخس بادیه بستر کردم ؟

در ودیوار به حال دل من زار گریست

هر کجا ناله ی ناکامی خود سر کردم

در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم

اشک ریزان هس دامن مادر کردم

ای بس شب به امیدی که زنی حلقه به در

دیده را حلقه صفت دوخته بر در کردم

شهریارا به جفا کرده چو خاکم پال مال

آنکه من خاک رهش را به سر افسر کردم



:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 6 فروردين 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN



:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 6 فروردين 1390 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

دیدنیهای دل امشب


از سر شب همه بیرنگه


شهرزاد قصه گو امشب


قصه هایش خشکیده بر لب


تو بتاب به قلب خسته ام


جون به لب رسیده امشب


نکنه وقت جنون


شده باز دلم دیوونه


داره با خودش می خونه


کاشکی دل عاشق بمونه


دنیا وارونه و گل از سنگه

عاشقی بدون تو بیرنگه


آسمون خاموش امشب


بی نوازنده وبی آهنگ



:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات (0)
نوشته شده توسط : SEVAN

با تب تنهایی جانکاه خویش


زیر باران می سپارم راه خویش


سیل غم در سینه غوغا می کند


قطره ی دل میل دریا می کند


قطره ی تنها کجا, دریا کجا


دور ماندم از رفیقان تا کجا ؟


همدلی کو تا شوم همراه او


سر نهم هر جا که خاطر خواه او !


شاید از این تیرگی ها بگذریم .


ره به سوی روشنایی ها بریم .


می روم , شاید کسی پیدا شود.


بی تو کی این قطره دل, دریا شود ؟



:: بازدید از این مطلب : 179
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات (0)

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد