اومدی تو سر نوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
من ودل امانشستیم چشم براهت لب دریا
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغت و می گیره
برسد روزی که دیگه قهر دریا شد خونم
اما تا دریای عشقت باز گوشه ای می مونم

:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0